خـُـدا و مــَـن

اگـر رفیق شفیقی درست پیـمان بـاش

خـُـدا و مــَـن

اگـر رفیق شفیقی درست پیـمان بـاش

خـُـدا و مــَـن

هَمه عاشقان بشارت که نمانَد این جدایی
برسد وصالِ دولت بکند خـُدا خدایی
ز کرم‍ مزید آیـد دو هزار عید آید
دو جهان مرید آید تو هنوز خود کجایی..

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است


خـُـدا یه پـسربچـه ی شیطون به آدَم‍ بده
در حدی که دو سه بار گــُم‍ بشه و 
هفت هشت بار ازش شاکی بشن و
ده بیس بار خرابکـاری کنه و
خلاصه دائـم‍ درحال آتیـش سوزوندن باشه
 (:


+ مادَر .. اون کـسیِ که وجودش تیکه تیکه ست ..
وجودِش ماییـم‌

وقتی کسی یه تیکه از وجودِش نباشه ..
چه حالی میشه؟

همیشه شرمندتم‍ مامان

  • io

ثُبات فاز ندارم‍

این روحیه ‍ی خودمو هم‍ بَس دوست دارَم‍ !

و اما زمانی که از انرژی  و اَمواجِ مُثبت

لـبریزم‍ ،

همه بایس بدونن!!

همه بایَد تحت فرکانسم‍ قرار بگیرن!


یک‍ـ

حالِ

باحالِ

هَمگانی!


+ ملت ورزش و آگاهی و اطلاعیه میدن همگانیه

خو مگه چیه ابداع خودمه

منم پتانسیل مثبت می پراکـَـنـَـم !

:)

  • io


عاشقِ این ماه ها هستم‍!

وحشتناک گونه!

بهترین زمان ها..

تابحال تمامِ  خاطراتم‍ خوبِ خوب بودن این روزا

عید بزرگتون مُبارک!



+آقایِ جاودانه ها../!

بهم کمک کنین شبیه راه شما رو برم..

:)

همونی که هَمیشه خواستم


  • io

- تو از وقتی دانِشگاهی شدی بیشتر با مَن بازی میکنی

+ چون بیکار تَر شدَم

:/

   



همین دیگه.. ازین گویا تر ؟




از مُکالماتِ مَن و گودزیلای سرماخورده ی استثناعن مظلوم و ساکت!

  • io


من سه روز اینجا قبل فلکه زِد شاگرد قفل ساز بودم

سه روز؟!

آره روز اول اوستام اومد سِفارش و نکات

که اینجوری درو باز کن و ببند و اگه کلید رو خواستی بدی فلانی نبود بده فلانی

من میرم تهران پس فردا برمیگردم

منم گفتم باشه

فردا رفت و پس فردا سقوط کرد دیگه برنگشت

ورثه ش نزدیک بود منم تقسیم کنن

خلاصه سه روز شاگردی کردم


+ عاشقتم بابا

((:

++ مشهدیای قدیمی میدونن این فلکه کجاس

  • io


آدَم‍ ها را

بدون اینکه

 به وجودشان

 نیازداشته باشی

 دوست بدار 



کاری که خــــُـدا با تو میکند...

:x

  • io

خواستـم‍ اَز ادامه داستانِ غم‍ انگیـز جوج کبوتر 

باز نمانید!

((:

امروز خبردار شدَم‍

دَر نبودِ مـن ،


پر زده ..



رفته...



هعی...



به یاد جوجِ از دست رفته مان..



شاد شدَم‍ انصافن

ازینکـه بالاخره بزرگ‍ شد و سَروسامون گرفت

:دی


  • io

رو پـله ی مَسجد نشسته بود و هیچکـار نمیکرد
همه از کِنـارش رَد میشدن و با تـرحم‍ نیگا میکردن..
برگشتنـی برداشتیــم‍ و آوردیمـِش خونه
پـُشتِ شیشه ماشین صفا میکرد   :دی
از کــُرک‍ های جلوی گردنش معلوم‍ بود 
جوج میباشد!
و یا سرِراهیِ و یا گم‍ گشته 
:(
آوردم‍ هرکار کردم‍ نوک‍ به آب و غذا نزد
اعتصاب کرده بود



امروز اِنگار سرحال تره
راه میره و میپره
اَم‍ـا پرواز نمیکنه
چطو بهش پـَرواز یاد بدم‍ حالا؟!
^~^
  • io

فارغ التحصیل دکترای تخصصی بیوشیمی بود و متولد تبریز زاده شده از مادری اهل گرگان و پدری اهل یاسوج .


او که عضو هیات علمی دانشگاه کرمان بود ، برای گرفتن برگه آزمایش به دفتر ما مراجعه کرد تا با پسری که کارشناس ارشد کامپیوتر بود ازدواج کند…. پسری متولد بجنورد ، زاده شده از مادری اهل کرمانشاه و پدری اهل تهران که پدر ومادرش در سمنان زندگی می کردند و خود او هم اکنون در اصفهان دارای یک شرکت کامپیوتری است.


غیر از خانواده عروس که ساکن پایتخت بودند دیگران  برای مراسم عقد عجله داشتند چون هرکدام باید به استان محل زندگی و کارشان برمیگشتند .


تجربه یک عاقد : ببخشید در ایران شما نمایندگی ” گینس ” می دانید کجاست


از:  aghed.blogfa.com

یکی از جذاب تـرین وِبلاگ‍ ها! 

  • io


شـِـعر و شـَـرع و عـَـرش اَزهم‍ خواستند

 این دو عالـَـم‍ زین سه حرف آراستـَـند ../!




+اگر بگذریم‍ ازینکه شعر یک‍ شاهکاره!

  نـقدِ مَثلِ :

خواهی نشوی رُسوا همرنگ‍ جماعَت شو

میباشد.!

  • io

::

مادرم شاعر نیست

در عوض نصف غزل‌های جهان را گفته

شعر را می‌فهمد

مادرم قافیه‌ی لبخند است

وزنِ احساس

ردیفِ بودن

مادرم مثنوی معنوی است

حافظ و سعدی و خیام و نظامی...

اصلاً

مادرم شعرترین منزوی است

::

من رباعی هستم

خواهرانم غزل‌اند

پدرم شعر سپید

خانه‌ی ما شب شعر

صبح، بیدل داریم

با کمی نان و پنیر

ظهر، سهراب و عطر ریحان

شب، رهی یا قیصر

::

مادرم شاعر نیست

در عوض نصف غزل‌های جهان را گفته

دفتر شعرش: آب

ناشرش: آیینه

و محل توزیع: خانه‌ی کوچک ما... ::


+عید خیلی بزرگتون مباااارک!!

مامانا روزتون مبارک!

هیچ جمله ای نمیتونم بگم..

فقط اینکه خیلی دوسِتون دارَم!  


و اینکه حرفامو بشنوید..

آهنگ Number one for me از آقای ماهر زین

++رضا احسان‌پور

  • io

 


هِی خودِشو به در و دیوار می کوبید

هَرچی به بیـرون راهنـماییش کردَم‍ اِمتناع کرد

 اِنقد خَره که حتا هُلِش دادَم‍ هم‍ نرفت

گفتم‍ خود دانی.. یادِت باشه خودت خواستیا


اِمروز اومدم‍ دیدَم‍ تلف شده

نچ نچ..

اِنگار اصن به قصد خودکُشی اومده بود

روحش شاد

یادَش گرامی





+ نمدونم چون خِنگه میگیم خر مگس

یا چون بزرگه

پس چرا نمیگیم گاو مگس

یا مثلن غول مگس

یا حتا .... نه دیگه 

همین

  • io
دانـِشگاه تو بلاگ گردی‍ـمم‍ اِختلال ایجاد کرده هااا
چه وضه
دلم میخواد بلاگ‍ نا آشنـا سر بزنـم‍
  • io

مَن دوس دارَم‍ هر دیدی رو بازدیدشو پس بدم‍

از قدیم‍ گفتن در بَستنــی رو بایـد بست! 



اِمشب در معیت جنابِ فامیلِ دور 



+ در بستنی

یا در بستنی؟!

من دیگه حرفی ندارم‍

  • io

قضیه چیه

هَروقت شیر ولرم میخورَم 

تا دوروز نابود میشم

کاری که شیر داغ و شیر سرد باهام نمیکنن

:|

بیوشیمی+گوارش

هعی..

  • io
عَکسایی رو تو پُستا ، بضی جاها میبینم
انگار همونایین که خودَم گرفتم و تو پُستام گذاشتم

ینی همینه ؟
 
یا اونام عینا از هَمون سوژه  با همون زاویه و اِفکت عکاسی کردن ../؟
جَلَ الخالق!
  • io

سیزده را خیلی زیاااد به دَر کردیم

در حَدی که هَم اکنون با ورَمِ زانو روبرو هسدم

:/

بیشتر اگه نع ، اَندازه ی گودزیلاها شلوغ بازی کَردم

:دی


+ یکی از چندین عَکسی که در حال حرکت بودم و

دخترخاله ی محترم ازم گرفت

:))

  • io

دوستت دارَم‍

تقویــــمـ!

((:


+ عیدیِ مثلن

:دی

  • io


عاشقِ عیـدِ تهرانـــَم‍

این عید ازون عیدا بود ..



تهران

زنـده

بود ..


و

دوست داشتـنی !  :)



+ دوم‍ فروردین یکهزاروسیصد و نوَد و چهار خورشیدی  

 کوشک احمدشاهی 

مجموعه کاخ های نیاوران


  • io

  • io