داستانِ اوستا
سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۲۷ ب.ظ
من سه روز اینجا قبل فلکه زِد شاگرد قفل ساز بودم
سه روز؟!
آره روز اول اوستام اومد سِفارش و نکات
که اینجوری درو باز کن و ببند و اگه کلید رو خواستی بدی فلانی نبود بده فلانی
من میرم تهران پس فردا برمیگردم
منم گفتم باشه
فردا رفت و پس فردا سقوط کرد دیگه برنگشت
ورثه ش نزدیک بود منم تقسیم کنن
خلاصه سه روز شاگردی کردم
+ عاشقتم بابا
((:
++ مشهدیای قدیمی میدونن این فلکه کجاس
- ۹۴/۰۱/۲۵