سفــرشــُـمال 5
سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۴۸ ق.ظ
- خب چون که خیلی فاصلـه افتـاد تو ایـن سفرنامه بیشترشو یادم رفته اما خب به عکسای باقیمونده اکتـفا میکنم -
شب شد و با گودزیلا اومدیم توی پارک و یکم تاب بازی کردیم و
رفتیـم تو فازِ عرفان و ستاره ها و کهکشان ها و خلاصه تو حال خودمون بودیم که گوشیم زنگ خورد و
خانواده بودَن که احضارمون کردن برا شام!
گودزیلا رفت و منم بعد از چند دقیقه رفتم تا شام بخوریم و بالاخره استراحت کنیم تا فردا بریم شنا
فردا شد اما از شنا خبری نبود..
دریا توفانی بود..
رفتیم تا شن بازی کنیم
من که از گودزیلا مـُـشتاق تر بودَم برای شن بازی..
:دی
اول که با عروسِ محترم قلعه سازی کردیم و بعد یه باغ وحشِ دریایی و بعد من جـَـوِ مجسمه شنی گرفتم و اینا رو ساختم
از روی مدل کوچیکه پلاستیکـیِ مخصوص بازیِ بچه ها ساختمـشون
- ۹۳/۱۱/۰۷