سفــرشــُـمال2
میوه هایی که نمی دانم خوردنی بودند یا نه را چیدیم و همراه اوردیم که والده محترم حتی اصلا اجازه ندادند حتی کمی از آن ها بچشیم ..
مدام با اصرار مادر جهت دور کردن آن میوه های کذایی روبرو بودیم و فقط مجال ان را پیدا کردیم که دانه هایی از آن را له کنیم و از رنگ بنفش فوق العاده ی دراز ماندگاری اش لذت ببریم..
مناظر اطراف نکاه پدر را هم از جاده می گرفت و به خود خیره می کرد..
البته با مبلغی نچ نچ
کردن و ای و آی ایشان متنبه شدند تا همه ی حواسشان را به رانندگی بدهند ..
شالیزار های پلکانی که از اصل آن عجایب سبزگانه بود..
مرغوبیت برنجش را حتی از بوی خرمن ها هم میشد فهمید....
تمام فضای بینی را پر می کرد و مزه ی کته ی زعفرانی را به یاد آدم می آورد..
من و گودزیلا
در ادامه همچنان آرزوی قطره ای باران یا اندکی مه با حتی کمی هوای سرد تر، به آسمان و اطراف خیره..
اما دریغ از کمی مروت که آسمان امروز در حق ما به خرج دهد..
- ۹۳/۰۷/۲۸