- ۱ نظر
- ۳۱ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۱۳
ثُبات فاز ندارم
این روحیه ی خودمو هم بَس دوست دارَم !
و اما زمانی که از انرژی و اَمواجِ مُثبت
لـبریزم ،
همه بایس بدونن!!
همه بایَد تحت فرکانسم قرار بگیرن!
یکـ
حالِ
باحالِ
هَمگانی!
+ ملت ورزش و آگاهی و اطلاعیه میدن همگانیه
خو مگه چیه ابداع خودمه
منم پتانسیل مثبت می پراکـَـنـَـم !
:)
من سه روز اینجا قبل فلکه زِد شاگرد قفل ساز بودم
سه روز؟!
آره روز اول اوستام اومد سِفارش و نکات
که اینجوری درو باز کن و ببند و اگه کلید رو خواستی بدی فلانی نبود بده فلانی
من میرم تهران پس فردا برمیگردم
منم گفتم باشه
فردا رفت و پس فردا سقوط کرد دیگه برنگشت
ورثه ش نزدیک بود منم تقسیم کنن
خلاصه سه روز شاگردی کردم
+ عاشقتم بابا
((:
++ مشهدیای قدیمی میدونن این فلکه کجاس
خواستـم اَز ادامه داستانِ غم انگیـز جوج کبوتر
باز نمانید!
((:
امروز خبردار شدَم
دَر نبودِ مـن ،
پر زده ..
رفته...
هعی...
به یاد جوجِ از دست رفته مان..
شاد شدَم انصافن
ازینکـه بالاخره بزرگ شد و سَروسامون گرفت
:دی
فارغ التحصیل دکترای تخصصی بیوشیمی بود و متولد تبریز زاده شده از مادری اهل گرگان و پدری اهل یاسوج .
او که عضو هیات علمی دانشگاه کرمان بود ، برای گرفتن برگه آزمایش به دفتر ما مراجعه کرد تا با پسری که کارشناس ارشد کامپیوتر بود ازدواج کند…. پسری متولد بجنورد ، زاده شده از مادری اهل کرمانشاه و پدری اهل تهران که پدر ومادرش در سمنان زندگی می کردند و خود او هم اکنون در اصفهان دارای یک شرکت کامپیوتری است.
غیر از خانواده عروس که ساکن پایتخت بودند دیگران برای مراسم عقد عجله داشتند چون هرکدام باید به استان محل زندگی و کارشان برمیگشتند .
تجربه یک عاقد : ببخشید در ایران شما نمایندگی ” گینس ” می دانید کجاست
از: aghed.blogfa.com
یکی از جذاب تـرین وِبلاگ ها!
::
مادرم شاعر نیست
در عوض نصف غزلهای جهان را گفته
شعر را میفهمد
مادرم قافیهی لبخند است
وزنِ احساس
ردیفِ بودن
مادرم مثنوی معنوی است
حافظ و سعدی و خیام و نظامی...
اصلاً
مادرم شعرترین منزوی است
::
من رباعی هستم
خواهرانم غزلاند
پدرم شعر سپید
خانهی ما شب شعر
صبح، بیدل داریم
با کمی نان و پنیر
ظهر، سهراب و عطر ریحان
شب، رهی یا قیصر
::
مادرم شاعر نیست
در عوض نصف غزلهای جهان را گفته
دفتر شعرش: آب
ناشرش: آیینه
و محل توزیع: خانهی کوچک ما... ::
+عید خیلی بزرگتون مباااارک!!
مامانا روزتون مبارک!
هیچ جمله ای نمیتونم بگم..
فقط اینکه خیلی دوسِتون دارَم!
+ و اینکه حرفامو بشنوید..
آهنگ Number one for me از آقای ماهر زین
++رضا احسانپور
هِی خودِشو به در و دیوار می کوبید
هَرچی به بیـرون راهنـماییش کردَم اِمتناع کرد
اِنقد خَره که حتا هُلِش دادَم هم نرفت
گفتم خود دانی.. یادِت باشه خودت خواستیا
اِمروز اومدم دیدَم تلف شده
نچ نچ..
اِنگار اصن به قصد خودکُشی اومده بود
روحش شاد
یادَش گرامی
+ نمدونم چون خِنگه میگیم خر مگس
یا چون بزرگه
پس چرا نمیگیم گاو مگس
یا مثلن غول مگس
یا حتا .... نه دیگه
همین
مَن دوس دارَم هر دیدی رو بازدیدشو پس بدم
از قدیم گفتن در بَستنــی رو بایـد بست!
اِمشب در معیت جنابِ فامیلِ دور
+ در بستنی
یا در بستنی؟!
من دیگه حرفی ندارم
قضیه چیه
هَروقت شیر ولرم میخورَم
تا دوروز نابود میشم
کاری که شیر داغ و شیر سرد باهام نمیکنن
:|
بیوشیمی+گوارش
هعی..