آقــا جان
دور نـِـمیدانمـ
که ظهورِتــان ظهر عــاشورا باشـَـد!
بـَـس که
گفتــه ایمـ
می گوییـمـ
و خواهیـمـ گفت
مکن ای صبح طلوع
خدا میدونه یه عمره آقـا جون همین رویامه ..
یه گوشه از حرم باشم، تـو دستام زیارت نامــه ...
همین که راهمـ دادی توی روضه ت
آقـا ممنــونــمـ..
همه زندگیــمو نذر تو کردمـ..
حالا مدیـونمـــ..
یه لحظه آروم نداره این دل مجنونمـ...
طوری سینه زَدی که ظهرِ عاشورا
پَهلوهات
دَرد بگیره یا نه ؟...
+ اِعتقاد منه ... کاری به کسی ندارم ..
سینه زَدن ینی به سینه زدن !