- ۲ نظر
- ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۲۵
کوچیک ترین عضو خانواده
به دُنیا اومد!
+برای به بهشت رفتنِ من هم که شده، راضیم بهم ناسزا بگن
من چه عمه ی فداکاری ام
خداااایا شکرت
که رحم نومودی و من جمعه ها با مترو کاری ندارم
روزایی که ورزشگاه آزادی بازیِ، مترو مملو میشه
و کلافه کننده!
+تجربه ی گوش درد ، از صدای ووزلاهایی که تو فضای بسته ی قطار، به صدا در میومدن :|
یبار داشتم مُحاسباتم رو برای دوستم میگفتم
نمدونم چرا خانوما چپ چپ نگام میکردن
:/
طبق مشاهدات من
اگر هفت نفر آدم لاغراندام یا شیش نفر آدم ممولی
روی صندلی های مترو بشینن راحت کنار هم جا میشن
و اگر شیش نفر لاغر باشن یکی متوسط، یک نفر مجبوره تکیه نده
و اگر پنج نفر متوسط باشن یکی چاق، کلا نفر هفتمی نمیتونه وجود داشته باشه؛
متسفانه دیده شده یه آدم خود لاغر پندار، سعی میکنه جا بشه :|
به همین آدم پیشنهاد میکنم دیالوگ رایج رو بگه : نه ممنون فقط وسایلمو میذارم ^_^
ماهم به روی مبارکمون نمیاریم که این وسیله گذاشتن به منزله ی همون زنبیل گذاشتن تو صفِ نونِ ((:
بَـهار است!..
بگذار برای تو چای بریزم
و جایی غیر از شعر ،
دوستت بدارم ..
این حقِ چهاردهم نیست که شنبه باشه ها
ببینید کِی گفتم
حالا ازینا بگذریم
سیزده به در کجا بریم؟
:|