چنـدِش

رَفته خـرید اومده

جوراب اَنگــُـشتی خــَـریده

:|

در حد حالت تهوع تنفر دارمـ

ازون موقع هی میپوشه جلومـ رژه میره!

:|

خَلوت

نــی نـی و بابـایی

آیـَـنده ای یکم‍ دور

:x

+ نی نی بایدم‍ شبیه به مامان بابا باشه دیگه

بهترین دوستش کتاب (:

نُمره اَوَلی ها

دِلم‍ میخواد همین ترم‍ اول بزنم‍ تو گوشِ نـمره ها

نمیخوام‍ طبق قانونِ این ترم‍

افت تحصیلی شدید داشته باشم‍.. 

لااقل معدل شونزه !

همین افت تحصیلی رقیق بسه :|

عشقِ مــَن

کِرم‍ِ دَرون

از تفریحاتم اینه

تو مترو  یهو از جام بلند میشم

ملت که هجوم میارن به سمت صندلی خالی

چادر و کوله مو درست میکنم‌‍

دوباره میشینم

همین دیگه..

((((:

-سوت-

سعخت

تصمیــــم‍ سعختیه

کوتاه کردنِ مو ..

:(

حتا یکم‍

جوجـز

دُعا میکنـَم‍ زنده بمونن

خعلـی خِنگ‍ و دوس داشتنی ن

تاحالا جوجه اُردک‍ نداشتیم‍

:x

((:

سَر به راه..

عِـــشق

 مث دَرد دله مَنه با غم‍

مِث چشمایِ خیسِ یه آدم‍

دلیلِ سَر به راه شدنه..

(:

+ سر به راه

میثم‍ ابراهیمـی

طبقه ی تاکسی

به قول یه بَنده خُدایی

امان از فاصله ی طبقاتی..

تاکسی خَـطی تـجریش هیچوَقت بقیه پول رو پَس نمیده!  

تاکسی خطی!! 

 حالا بگذریم‍ ازینکه کلـــــن تمام‍ نرخ های تاکسیا به طرز دِهشتناکی خورده داره 

مثلن هزارو هَفصد و سی و دو تومن |:

شاهکـار 3

		مَن مست و تو دیوانه مارا که بَــرَد خانه                   صَد بار تُرا گفتم‍ کم‍ خور  دو سه پیمانه دَر شهر یکی کَس را هُـشیار نمی بینم‍                    هر یک بَتر از دیگر  شوریده و دیوانه + جنابِ مولانا ++ پیـوست پُست قبــل

مَن و دُنیـا

روزایــی که چشمام‍ فقط‍ خوبیای دُنیـا رو میبینه

همون روزاییه که 

لبه ی جدول خیابون راه میرَم‍

(:

و نگاه اونایی که سواره و پیاده میبینندم‍

میگه:

دخدر دبیرستانیِ دیوونه!

الان میوفتی!!! 

+ البته اینجانب مسلط هستم‍

و آنگونه که عکس ضمیمه جَو میدهد

جَو نمیدهم‍

((:

بـُـزرگیِ کاذبِ من!

عـــــــاشقِ پوشیــدَنِ کفشای بابامم‍

:x

یه حال خوبیـه

مث بچگیـا

+ کَفشای تو رو همـ خواهم‍ پوشید!  مردِ من ..

((:

بعله

++ دوست داشتـَـنی های مینیـاتوری

عَــلــــــاقه

خیـلی دوس دارَم‍ـ درس بدم‍

به این گودزیلاها ..

و میتونم‍.. امتحان کردم‍

نمدونم‍  تافل که بگیرم‍ مامان بابا بذارن برم‍ آموزشگاه یا نع..

الانم‍ برا درسای دیگه،

هی میگن تو اعصاب اینارو نداری..

باورم‍ ندارن..

نمایشگاه1

اولین چیـزی که متوجه شدم‍

ترتیب بهترِ غرفه های خوراکی ، نسبت به سالای قبل ، بود ..

((:

دومین چیز اینکه امروز برعکس اولین جمعه های هرسالِ برگزاری نمایشگاه ، هوا بهتر بود!

سوم‍ اینکه مجبور نبودم‍ برم‍ همه ی پولمو توی آموزشی خرج کنم‍ـ!

و اصن قیافه های ازونجـا برگشته رو که میدیدم‍

دلم‌ کَباب میشد!

چهارم‍ این بود که من مثل هرسال مَجبود بودَم‌‍ برم‍ سالن کتابهای گودزیلایی رو ببینم‍ و همه ی بُن رو بدم‍ و از جیبم‍ هم بذارم‍!

:/

رسم‍ـِ انگار!

حِس مُشتـرکـ

- وَقتـی چادُر سَرَم‍  نیس فکـ میکنـم‍ هیچی تنم‍ نیس

= آره آره منم‍ همینطورم‍ـ!!

+ حِس مُشترکـِ هَمه ما دُخترخانومای چادری(:

++ تاحالا چندین بار این دیالوگـ رو داشتم‍ 

+++ طرح از:  خودَم

حساسـِـــیبــِــل!

یه اِتفاق خیلی بد برا دوستم‍ اُفتاد

که بَدجوری اشکمو دراورد ..

حالا من ..

همون دوستی که باعث میشدم‍ آروم‍ بشه..

زبونم‍ بند اومده و برا جواب یدونه پیام‍ چهار ساعت فک کردم‍

و هی بغض کردم‍

و

گریه کردم‍ 

...

امیدوارم‍ تو زندگی متاهلی یکم‍ قوی شده باشه..

وگرنه ..

+ هیچکودومتونم‍ یه وخ نپرسین چی شدم‍

پست نذاشتم‍ ؛ مُرده ام‍ ، زنده ام‍

:|

هعی .. 

باباییِ خودَم‍

میخوام فخر فروشی کنم 

(;

 تولد بابام‍ و روز پدر

همزمانن

بابای مهربونم‍

عزیزتر از جونم‍

باعث بودنم‍

دوستت دارَم‍

تولـدت رو به جهان تبریـکـ میگم‍!

:x

روزت .. روز قدردانی از فداکاریات..

عیدت

روزی که 

شما

رو از همه خاص میکنه

بهتون مُـبارک‍ـ!

+ اگه تو واقعیت انقد لوس براشون حرف بزنم‍ که 

خدا میدونه چی بشه (((:

بابایی ثانویه

    هیچوقت نفهمیدَم‍ به چه رَوشی باید از بابا

تـشکـر کنم‍

تقریبن نه دَقیقن همه ی دارو ندارشونو برامون میدَن..

بابا هایی که هیچوقت واقعنی، بهمون غـُر نمیزنن..

(:

درحالیکه ما ...

سفیـــــــد

اِمسال هَرچی میخرم‍ 

سفید

بلوز

شلوار

چادر رنگی (!)

روسری

جوراب حتا

هَمه یجوری نیگا میکنن..

باو خب آدم‍ فقطـ باس عروس بشه تا سفیـد بپوشه؟

:(